رفتیم بسمت جمکران .بعدازظهر بود ک رسیدیم.حدود ساعت ۴ونیم یا۵.مسیرها مسدود و گاها متفاوت و تغییر یافته.جای پلرک ماشینها در بیابان خدا کیلومترها دورتر از مسجد.مسیرهای خاکی که حالا بعداز باران امروز کاملا گِل و لای شده و یک عالم جمعیت و بعد مکافات حمل بارها تا مسجدبرای همه و بعد فشارو هیاهو و عدم مدیریت در ورودی ها و گشت ها و روی هم افتادن مردم و له شدن ها.گم شدن پتوی تارا بین جمعیت و نگرانی مااز وابستگی تارا به پتویش و پیداکردنش و ذوق و شوق ما.ایستگاه های صلواتی بیرون منتهی ب مسجد و دیگ های غذا که تا آخرشب صف های کیلومتری داشت. راه رفتن های زیاد ،خستگی،کمردرد و پادرد زائرین،پرشدن اقامتگاه جمکران از صبح زود،شلوغی سرویس بهداشتیا ،نمازجماعتی که نمیشد خواند،جایی که نبود تا بنشینی یا حتی بایستی،فرش هایی که از طرف مسجد پهن نشده بود و زیراندازهایی که مردم با فلاکس چای و غذاهایشان و کلی پتو کول کرده بودند تا بتوانند در جایی در حیاط ها بیاندازند و بنشینند.اخلاق ناصبوربرخی از خادمها.جاپیدا نکردن برای ایستادن حتی،مدام ب این سو و ان سو کشیده شدن.تارا داری در بحران! سرمای هوا پشت مسجد جا یافتن ونشستن. دعای توسل خواندن... نماز و شامی که درست کرده بودم.ساندویچ بندری تند و یخ کرده.خواباندن تارا و باد و سرما.تصمیم برای برگشت به قم. ترافیک زیاااااااااد.۳ ساعت طول مسیر جمکران تا قم! تماس ب علی اقا برای یافتن و رزرو هتل در قم.برای شب خوابیدن در آنجا...هتل اپارتمان گران شب نیمه شعبانی! بالش های بزرگ هتل و نخوابیدن من تا صبح.صبحانه خوردن و شیطنت های تارا در جاهای جدید .حمام گرم رفتن بدون نرم کننده.. تخلیه و تحویل اتاق و حساب کتاب
و. بسمت ابیانه
عاشقانه های من...برچسب : نویسنده : bhana65d بازدید : 199