مسافر

ساخت وبلاگ
پدرشوشو و مادرشوشو مشهد بودن و زنگیدن.خوشحال شدم بیشتر بابت اینکه دل شوشو خیلی گرفته بود و توقعاتی داشت از پدر و مادرش و اینجوری دلش آرومتر میشد.راستی انقدر تو این روزا دلم زیارت امام رضا رو می خواد که پشت تلفن ناخودآگاه اشکم دراومد و دلم می خواست واقعا بلند بلند گریه کنم.

بعد یه کم از پدرشوشو مادرشوشو گله کردم که منتظرید نوه تونم بدنیا بیاد بعد بیاید؟!قرار شد از مشهد که برگشتن بلافاصله بیان تهران.البته خودشون گفتن قرار قبلیمون بوده و تصمیم بر اومدنمونه.گفتم سریع تر بیاید که تارا عجله داره.

فردا پس فردا جاری بزرگه و برادرشوشو ارشد میان خونمون.این دفعه ویزیت آخر قبل از تزریق آی وی اف شون هست.ان شاالله همه چی اگه اوکی باشه دو هفته دیگه باید بیان برا تزریق.الهی به امید تو

عاشقانه های من...
ما را در سایت عاشقانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bhana65d بازدید : 187 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 23:08